مجموعه شرایط از کودکی ما را به سمت مسئولیتگریزی سوق میدهد. در مدرسه دورویی را بهخوبی یاد میگیریم. این یعنی آغازی بر مسئولیتگریزی. رویکرد تحکمی و تکگویی، گامی اساسی در تکمیل این فرآیند است. وقتی یک نفر متکلم وحده است و دیگران باید گوش فرا دهند و اجرا کنند، هیچکدام مسئولیتی ندارند، بهجز آنکه تنها سخن میگوید و او نیز به هیچکسی پاسخگو نیست، چون دیگران شانی برای سوال کردن ندارند.
فرشید یزدانی، جامعهشناس و مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان
انسان به واسطه داشتن ابزار تعقل و در نتیجه فعل مبتنی بر اندیشه و به واسطه اثرگذاری این قدرت بر کلیه مناسبات فردی و جمعی او بر محیط اطراف، مسئولیت دارد. او در مقابل خودش، دیگران و محیط مسئولیت دارد. این مسئولیت داشتن صرفا یک امر انتزاعی و فرمالیته نیست، بلکه در آن تبعات و پیامدهایی متصور است که گاه ناظر به مجازات است، گاه توبیخ و گاه عذاب وجدان و همه آنها برای آن است که در رفتارهای پسینی این مسئولیتپذیری باوری جدی برای او باشد. مسئولیتپذیری با رشد فرهنگی و تمدنی جوامع تعمیق مییابد. هر چه جامعهای از نظر اندیشهای و تمدنی پیشرفتهتر باشد، طبیعتا مسئولیتپذیری، در قبال اود دیگری و زیستگاه، بیشتر میشود. طبیعتا رابطهای دوسویه نیز بین این دو، یعنی مسئولیتپذیری و تعمیق مناسبات انسانی که نماد یک جامعه فرهنگی پیشرفته است، وجود دارد.
اما در جامعه ما به نظر میرسد که این عامل کمتر رخ نشان میدهد. مجموعه شرایط از کودکی ما را به سمت مسئولیتگریزی سوق میدهد. در مدرسه دورویی را بخوبی یاد میگیریم. این یعنی آغازی بر مسئولیتگریزی. رویکرد تحکمی و تک گویی، گامی اساسی در تکمیل این فرآیند است. وقتی یک نفر متکلم وحده است و دیگران باید گوش فرا دهند و اجرا کنند، هیچکدام مسئولیتی ندارند، بهجز آنکه تنها سخن میگوید و او نیز به هیچکسی پاسخگو نیست، چون دیگران شانی برای سوال کردن ندارند. بنابر این از کودکی مسئولیتگریزی را بهجای مسئولیتپذیری جز آموختههای اساسی کودکانمان قرار میدهیم. نتیجه چنین فرآیندی، که مبتتی بر نوعی رویکرد سلطهگرانه در مناسبات اجتماعی و فردی است، حجم گسترده مسئولیتگریزی است.
علیرغم بحرانهای شدید اقتصادی و اجتماعی در جامعه، هیچکس پاسخگو نیست و به تبع مسولیتپذیر. همه منتقدیم و طلبکار از دیگری و نه البته مطالبهگری فعال. همه تقصیر همه آنچه که متوجه آنهاست را به گردن دیگری میاندازند. گویا هیچکدام از ما مسئولیتی در قبال جامعه، کودکان و محیطزیست نداشتهایم. بسیار کم اندیشیدهایم که اگر بهجای ما افراد یا فرد دیگری بودند ممکن بود، مثلا کودکان کار کمتری در جامعه داشته باشیم، یا ممکن بود هنوز زاینده رود آب داشته باشد. عمق خطای نظام مدیریتی کشور را، علاوه بر نکات فنی مدیریتی، میتوان از منظر مسئولیتپذیری بهتر درک کرد. بدین واسط آموزش مسئولیتپذیری را میتوان یکی از مهمترین آموزههایی دانست که کشور به آن احتیاج دارد. به تبع کودکان ما نیز لازم است با این مقوله آشنا باشند، شاید در سایه این توجه، بزرگسالان نیز کمی به خود آیند.