دوشنبه , ۱۴ آبان ۱۴۰۳

با من حرف بزن

با من حرف بزن

زهرا رفیعی
تلفن همراه دختر نوجوان صدا می‌دهد. او که روی تخت لم داده به سمت میز می‌جهد. روی صفحه نمایش کلمه «شام» حک شده است. انتظار داشت همکلاسی‌اش حالش را پرسیده باشد ولی مادر است؛ به جای اینکه صدایش کند برایش پیامک فرستاده است. حدود نیم‌ساعت بعد به آشپزخانه می‌رود. شامی که با پیامک مادر از آماده بودنش مطلع شده بود حالا از دهان افتاده است. پدرش روی کاناپه کانال‌های تلویزیون را بالا و پایین می‌کند. شامش را در ماکروفر گرم می‌کند و لابه‌لای صدای گوینده خبر می‌خورد. بشقابش را نشسته داخل سینک می‌گذارد و بی‌هیچ تشکری دوباره از همان راه که آمده به اتاقش برمی‌گردد. موبایل را لای کتابش گذاشته و طوری روبه‌روی در ورودی اتاق نشسته که معلوم نباشد به‌جای درس خواندن، در کانال‌های تلگرام می‌چرخد. ۲ساعت باقیمانده تا وقت خوابش را بی‌هیچ گفت‌وگویی سپری می‌کند تا فردا صبح که سوار سرویس شود و به همکلاسی‌اش بگوید «سلام». در بسیاری از خانه‌های ایرانی اعضای خانواده می‌توانند جملاتی را که در خانه میان‌شان ردوبدل می‌شود بشمارند. تعداد این جملات آن‌قدر کم است که به گفته مشاور وزیر کشور به آنها می‌توان گفت «خانواده تفردی». فریبا نظری میرغضنفری درباره این نوع خانواده‌ها می‌گوید: «براساس یک پژوهش، زمان گفت‌وگو بین اعضای  خانواده‌ ایرانی سرجمع به زیر ۳۰دقیقه رسیده است و نوع جدیدی از خانواده به نام خانواده تفردی به وجود آمده که هراس‌آور است». وی با بیان اینکه نمی‌توان همه تقصیرها را به گردن فضای مجازی انداخت می‌گوید: «وقتی این فضا وجود نداشته باشد هم احتمالا خانم خانواده آشپزی می‌کند و آقای خانواده روزنامه می‌خواند یا هرکدام تلویزیون نگاه می‌کنند».

تلگرام مقصر نیست

تجربه مشاوران و روان‌درمانگر‌های خانواده درباره حدود نیم‌ساعت گفت‌وگوی اعضای خانواده نشان می‌دهد که در بعضی از خانواده‌ها میزان گفت‌وگو بسیار کمتر از این حرف‌هاست. زن و شوهر با هم حرف نمی‌زنند، چون رقابت بر سر حقانیت و اثبات برتری است. سمیرا یزدانی‌نژاد- روانپزشک- در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: «برای گفت‌وگو در خانواده نمی‌توان مدت زمان مشخصی درنظر گرفت؛ چراکه میزان، زمانی است که اعضا با هم «معاشرت مؤثر» می‌کنند. برآورد ۳۰دقیقه معنادار نیست؛ گاهی خانواده‌ها در روز ۴ساعت با هم به جر‌وبحث می‌پردازند، جنگ قدرت دارند یا حرفشان درباره دیگران است. چنین زمان‌سنجی‌ای درباره مولفه گفت‌وگو در خانواده چندان اهمیتی ندارد. تجربه بالینی نشان می‌دهد که خانواده‌های ایرانی بسیار کم با هم گفت‌و‌گو می‌کنند، چون الفبای گفت‌و‌گو را یاد نگرفته‌اند».

بهاره صباغ ابریشمی- روانپزشک و روان‌درمانگر خانواده- در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: «وقتی به خانواده‌هایی که برای درمان مراجعه می‌کنند می‌گویم برای حرف‌زدن حداقل نیم‌ساعت در نظر بگیرید گاهی می‌بینم که آنها جمله اول به دوم را با بحث‌وجدل ادامه می‌دهند. بنابراین آنها ترجیح می‌دهند تا حد امکان از حرف‌زدن با هم اجتناب ‌کنند. به‌نظر می‌رسد افراد جامعه برای تمرین مهارت‌های زندگی هیچ زمان و مکانی نداشته‌اند؛ نه در خانواده چنین فرصتی فراهم بوده است و نه در مدرسه و دانشگاه. درصورتی که در جوامع پیشرفته برنامه آموزش مهارت زندگی به‌عنوان سطح پیشگیری اولیه تعریف می‌شود. بخشی از مهارت‌های زندگی، شامل مهارت برقراری ارتباط مؤثر، حل مسئله، ایجاد و حفظ روابط بین‌فردی، طرز مقابله با هیجاناتی مانند خشم و همدلی کردن است. برای داشتن یک گفت‌و‌گو نیاز به این مهارت‌ها وجود دارد. وقتی افراد نمی‌دانند چطور به دیگری گوش فرا‌دهند یا ابراز احساسات کنند و از خواسته‌های خود حرف بزنند هیچ تعامل مثبت و سازنده‌ای بین آنها شکل نمی‌گیرد. اگر چه عواملی همچون استرس‌های مالی و ساعات کاری زیاد و خستگی یا حتی حضور طولانی‌مدت در فضای مجازی و… می‌تواند بر کاهش زمان گفت‌وگو بین اعضای خانواده تأثیر بگذارد اما می‌توان نگاه دیگری نیز به این داستان داشت و آن اینکه وقتی گفتمان و تعامل سالم و تأثیرگذاری بین اعضای خانواده، خصوصا زن و شوهر صورت نمی‌گیرد و فضای خانه مملو از خشم، تهدید، ترس‌، نقد و بهانه‌جویی است افراد برای دوری از این جو پرالتهاب و ناشاد به اعتیاد به‌کار و فضای مجازی و… پناه می‌برند. داشتن ارتباط مؤثر زندگی را شاد و مفید می‌کند بنابراین اتهام‌زدن به فضای مجازی، تلویزیون، کار، حضور فرزندان و دغدغه‌های مربوط به آنها به‌صورت عاملان فاصله به تنهایی منصفانه نیست».

سمیرا یزدانی‌نژاد در این‌باره می‌گوید: «برخی افراد شبکه‌های اجتماعی را مانع شکل‌گیری ارتباط مؤثر در خانواده می‌دانند. تجربه نشان داده است که این مسئله الزاما نمی‌تواند مانع ارتباط باشد. ممکن است در همان ۳ساعتی که اعضا در کنار هم هستند یکی سرگرم شبکه اجتماعی باشد و دیگری مشغول آشپزی ولی فضا‌هایشان از هم جدا نباشد؛ یعنی هر از گاهی مطلبی از شبکه اجتماعی برای دیگری خوانده شود و درباره‌ آن گفت‌وگویی شکل بگیرد. نمی‌توان در این‌باره دید سیاه و سفید داشت و گفت بچه! تلویزیون، شبکه اجتماعی و… مانع ارتباط می‌شود. آنچه مانع ارتباط زوجین و در کل اعضای خانواده می‌شود عامل خارجی نیست. اگر در رابطه‌ای افراد مناسباتی افزون بر فراهم کردن شرایط اقتصادی و سر زدن به خانواده و حرف‌زدن درباره مسائل روتین زندگی داشته باشند هیچ‌ چیز نمی‌تواند مانع تداوم ارتباط مؤثر آنها شود. اگر فضای گفت‌وگو و مشارکت بین زوجین وجود نداشته باشد و آنها حرف مشترکی نداشته باشند هیچ ‌چیز نمی‌تواند باعث ایجاد صمیمیت بین آنها شود».

اگر حرفی ندارید  بازی کنید

آنچه درباره گفتمان در خانواده مهم است کیفیت گفت‌وگو‌است. این مقوله چنان اهمیتی دارد که سال گذشته سازمان جهانی بهداشت با شعار «بیا حرف بزنیم» به‌دنبال مبارزه با افسردگی بود. نخستین جایی که در آن «حرف‌زدن» به همراه دلبستگی شکل می‌گیرد محیط خانواده است. نینا سلامت‌بخش- روانپزشک- درباره تجربه کاری خود با زوج‌های بی‌گفت‌و‌گو می‌گوید: «در زوج‌درمانی مهم‌ترین مهارتی که به افراد آموزش داده می‌شود، گفت‌وگوست. آنها یاد می‌گیرند با بیان احساسات خود، مذاکره موفقی داشته باشند و با گذران خوب زمان، برای هم خاطره‌سازی‌ کنند. زوج‌هایی که پس از چند سال این مهارت را از دست می‌دهند معمولا به سمت طلاق عاطفی و طلاق قطعی پیش می‌روند. در صورت وجود گفت‌وگو ارتباط زوج عمیق‌تر شده و دلبستگی بین آنها بیشتر می‌شود و ریسک طلاق کاهش می‌یابد».

وی می‌گوید: «گفت‌وگو آن‌قدر مهم است که به زوج‌ها توصیه می‌شود حتی اگر زمان کمی دارند در قالب یک بازی با هم حرف بزنند یا کار مشترکی با هم انجام دهند؛ این کار باعث افزایش صمیمیت می‌شود. از سوی دیگر حرف‌زدن در خانه یا بازی کردن با هم، باعث تعامل بین والدین و کودکان در خانه می‌شود.

بچه‌ها را دریابید

در نسل گذشته فضای خانواده آنچنان با فرزندپروری پُر بود که جای خالی گفت‌وگو چندان به چشم نمی‌آمد. آن زمان جایی برای بیان خواسته‌ها و اهداف وجود نداشت و افراد پذیرفته بودند مدل ارتباط همین است و بس. به گفته سمیرا یزدانی‌نژاد، الان یافته‌های اعضای خانواده به کلی تغییر کرده است و افراد نیاز به گفت‌وگو دارند ولی از آنجا که مهارت گفت‌و‌گو وجود ندارد حرف زدن به جنگ و اثبات حقانیت منجر می‌شود. در نتیجه فضای بی‌گفتمان نسل قبل با سکوت اعضا تکرار می‌شود. اما تجربه نشان داده است که شکایت از خانواده، پدر و مادر یا دوست آن‌قدر آدم‌ها را به سمت تغییر نمی‌کشاند که شکایت از فرزند و استیصال والدین در برابر او. پدر و مادرها حتی اگر فرزندشان را بچه ناخلف بدانند و برای یافتن راه‌های مواجهه با او به مراکز مشاوره بیایند باز به‌دنبال تغییر و بهبود رابطه هستند و این اتفاق خوب و مؤثری است.

نینا سلامت‌بخش در این‌باره می‌گوید: «نوجوان‌ها در دوره بلوغ به‌دلیل شکل‌گیری هویتشان، چندان تمایلی به گفت‌وگو با والدین ندارند. ارتباط با همسالان در این دوره ارجحیت می‌یابد. بخشی از این تغییر طبیعی است ولی کیفیت گذراندن دوره سخت نوجوانی به تعامل والدین با فرزند نوجوان بستگی دارد. در این دوره تعامل نوجوان با والد همجنس سخت‌تر می‌شود. در نتیجه اگر والدین به‌عنوان هسته اولیه خانواده صمیمیت و دلبستگی کافی را با هم داشته باشند والد غیرهمجنس می‌تواند نقشی کلیدی در این میان ایفا کند و نوجوان را از آسیب‌های احتمالی ارتباط با همسالان مصون بدارد».

خانواده ایرانی  از فداکاری تا دیکتاتوری

خانواده در حال ‌گذار ایرانی که اعضای آن روزی کمتر از نیم‌ساعت با هم حرف می‌زنند فراز و نشیب‌های زیادی را پشت‌سر گذاشته است. روزگاری پدرسالاری و روزگاری فرزندسالاری در آن حاکم بوده است. به گفته سمیرا یزدانی‌نژاد فضای دیکتاتوری در خانواده‌های ایرانی دائم تغییر می‌کند؛ زمانی پدرسالاری بود و زمانی دیگر فرزند‌سالاری اما دلیل این را که در خانواده ایرانی ارتباط کمرنگ است باید در چیز دیگری جست‌وجو کرد».

او می‌گوید: «اعضای خانواده تا سال‌های سال لزومی برای گفت‌وگو نمی‌دیدند و الان هم برای آن مهارتی ندارند. هرآنچه انسان در زندگی‌اش تجربه می‌کند ریشه در کودکی و تجارب اولیه‌اش از مفاهیم زندگی دارد؛ ‌آینده بچه‌هایی که در فضای بدون گفت‌و‌گو و دیکتاتوری رشد می‌کنند تحت تأثیر این فضا قرار می‌گیرد و در ارتباطات نزدیک آنها بازآفرینی می‌شود. ممکن است آنها نقش یک پدر دیکتاتور یا مادری که از رنج بردن لذت می‌برد و می‌گوید: «من به‌خاطر شما در این رابطه بد ماندم» را بازآفرینی کنند؛ در واقع آنچه در خانواده وجود دارد در جامعه خود را نشان می‌دهد. در جامعه ما آدم‌ها حرف نمی‌زنند مگر اینکه کار از کار گذشته باشد. «من عصبانی نمی‌شوم مگر آنکه…» به ارزش تبدیل شده است. روش ارتباط در چنین جامعه‌ای به‌گونه‌ای است که آدم‌ها پس از سکوت و تحمل طولانی در نهایت با خشونت، هر آنچه را هست ویران می‌کنند. وقتی فضای گفت‌و‌گو در جامعه وجود نداشته باشد و به‌عنوان یک ارزش آموخته نشود قطعا در مقیاس کوچک که همان خانواده است نیز خود را نشان خواهد داد. از سوی دیگر نشانه‌های نداشتن ‌مهارت گفت‌وگو در جامعه را در سازمان‌ها هم می‌توان دید».

مهارت‌های گفت‌و‌گو باید قبل از ورود به زندگی مشترک به زن و مرد آموزش داده شود اما چیزی که هم‌اکنون وجود دارد این است که افراد چند سال پس از ورود به زندگی مشترک و زمانی که درگیری‌ها و اختلافات اوج می‌گیرد و به طلاق عاطفی تبدیل می‌شود به سراغ حل مشکل می‌روند. بهاره صباغ ابریشمی در این‌باره می‌گوید: «اختلافات که به این مرحله می‌رسد آسیب زیادی به جسم و روح زوجین وارد می‌شود و تأثیر مستقیمی نیز بر فرزندان دارد. در این شرایط ممکن است والدین در تربیت آنها پیام‌های دوپاره و متضادی بدهند و فرزندان در این شرایط گیج و سردرگم‌کننده دچار ابهام ‌شوند. در خانواده‌هایی که والدین در آن کم دیالوگ دارند مشارکت برای تقسیم مسئولیت‌ها و همفکری و تصمیم‌گیری جمعی شکل نمی‌گیرد، در نتیجه سرنوشت تحصیلی و کاری فرزندان تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. در چنین فضای سرد و خالی از هرگونه ارتباط گرمی، فرزندان شیوه ارتباط مؤثر با دیگران و به‌خصوص همسر آینده خود را یاد نمی‌گیرند، پس می‌توان گفت کیفیت گفت‌و‌گو از کمیت آن بسیار مهم‌تر است. تعیین زمان برای رفع بحران خوب است ولی ملاک نیست؛ چه بسا افرادی که دائم کنار هم هستند ولی نمی‌توانند ارتباط مؤثری برقرار کنند. هستند زوجینی که با چند دقیقه صحبت با هم احساس صمیمیت‌شان بیشتر می‌شود و می‌توانند فکر و خواسته‌شان را به راحتی به هم منتقل کنند. این نوع گفت‌و‌گو مفید است ولو اینکه کوتاه باشد. تعیین وقت، نگاه حداقلی به ارتباط است ولی همچنان کیفیت بر کمیت ارجحیت دارد».

کسی علم غیب ندارد

موضوعاتی که خانواده‌ها درباره‌شان به گفت‌و‌گو می‌پردازند و صمیمیت را شکل می‌دهند فراوان است. بهاره صباغ ابریشمی می‌گوید: «امور روزمره، آینده فرزندان و اهداف فردی و مشترک، از جمله موضوعات گفت‌و‌گو در خانواده‌هاست اما دیده شده که برخی از زوجین فقط درباره امور روزمره صحبت می‌کنند. صحبت نکردن درباره اهداف و خواسته‌ها  صمیمیت و همدلی را کاهش می‌دهد. آنها همچنین درباره احساسات خود حرف نمی‌زنند. مابین احساساتی مانند شادی، خشم، ناراحتی و اضطراب، چندین حس دیگر وجود دارد ولی نشناختن این احساسات مانع از درک مشترک می‌شود. آنها نمی‌توانند درباره آنچه فکر می‌کنند با هم حرف بزنند؛ در نتیجه نمی‌توانند خواسته‌های‌شان را به‌طور مستقیم بیان کنند».
صباغ‌ابریشمی ادامه می‌دهد: «زوج‌های ایرانی با این پیش‌فرض غلط که «مگر نه اینکه ۱۰سال است با من زندگی می‌کند باید بداند که من چه می‌خواهم» یا «اگر بگویم خودم را کوچک می‌کنم» از بیان مستقیم خواسته‌های خود سر باز می‌زنند درحالی‌که این خواسته ممکن است به مرور زمان تغییر کند. موضوعات گفت‌و‌گو در خانواده اگر با فرمول بیان احساسات، تفکرات و خواسته‌ها به‌صورت مستقیم باشد فارغ از اهمیت موضوع می‌تواند در ایجاد صمیمیت و همدلی مؤثر باشد».

راهی سخت ولی ممکن

در بسیاری از مواقع آدم‌ها فارغ از زندگی مشترک نمی‌دانند چه می‌‌خواهند. الگوی تربیتی خانواده‌ای که اجازه بیان احساسات و خواسته‌ها به کودکانش را نمی‌دهد می‌تواند آینده او را نیز تخریب کند. بهاره صباغ‌ابریشمی می‌گوید: «وقتی فرزندان وارد زندگی مشترک خود می‌شوند، در ابراز خواسته‌هایشان مشکل خواهند داشت. ترس و تهدید در خانواده اولیه باعث خودسانسوری در فرزندان می‌شود. سرکوب احساس همیشگی نیست و زمانی فرا می‌رسد که فرد اعتراض و نارضایتی‌هایش را مستقیم یا غیرمستقیم بیان می‌کند و آن نقطه، شروع بروز اختلافات است. تغییر عادات فردی که ۳۰ – ۴۰ سال با یک الگوی رفتاری عمل کرده کار دشواری است. آموزه‌های فرهنگی نیز در این زمینه بسیار مؤثرند؛ به پسران یاد می‌دهند که «مرد گریه نمی‌کند» و  به دختران یاد می‌دهند که «حالا تو کوتاه بیا» تغییر در این شرایط سخت اما شدنی است».

عالیه شکربیگی معتقد است؛ «برای بهبود شرایط باید در عوامل تربیت‌پذیری انسان‌ها (خانواده، مدرسه، گروه همسالان و رسانه‌ها) تغییر ایجاد کنیم». وی می‌گوید: «تغییر در ۴عامل تربیت‌پذیری انسان‌ها می‌تواند انسان‌هایی پویا و پرسشگر تربیت کند. هم‌اکنون یکی از خصیصه‌های تربیتی خانواده‌ها و جامعه در کشور ما پرورش انسان‌های خشونت‌طلب است؛ کسانی که بیشتر تلاش می‌کنند با زبان زور به خواسته‌های خود برسند. طبیعتا ابزاری که این خانواده در اختیار نسل بعد می‌گذارد اندیشه راهنما نیست. نظام آموزشی کشور نیز نتوانسته است در تربیت دانش‌آموزان نقش درستی ایفا کند. این نظام تا‌کنون تلاش کرده دیدگاه‌های مادیگرایانه را با ترویج مدارس غیرانتفاعی گسترش دهد؛ در نتیجه ارزش‌های خانواده‌های مادی‌گرا و محاسبه‌گر به جامعه تحمیل می‌شود و انسان‌هایی با زبان زور و اندیشه قدرت و ثروت‌طلبانه وارد عرصه اجتماع می‌شوند که نخواهند توانست گفت‌و‌گو را در جامعه نشر دهند. پیامد حذف گفت‌وگو آبادانی و توسعه نیست.


در نسل گذشته فضای خانواده آنچنان با فرزندپروری پُر بود که جای خالی گفت‌وگو چندان به چشم نمی‌آمد. آن زمان جایی برای بیان خواسته‌ها و اهداف وجود نداشت و افراد پذیرفته بودند که مدل ارتباط همین است و بس. به گفته سمیرا یزدانی‌نژاد الان یافته‌های اعضای خانواده به کلی تغییر کرده است و افراد نیاز به گفت‌وگو دارند ولی از آنجا که مهارت گفت‌و‌گو وجود ندارد حرف‌زدن به جنگ و اثبات حقانیت منجر می‌شود

مکث

عصبانی نمی‌شوم مگر آنکه…

خانواده، آینه جامعه است. آدم‌ها در خانواده هرگونه رفتار کنند، همان را با کمی تغییر در مواجهه با دیگران نشان می‌دهند. به گفته عالیه شکربیگی- جامعه‌شناس حوزه خانواده- به لحاظ تاریخی ساختار قدرت در خانواده‌ ایرانی‌ به‌صورت عمودی بوده است؛ به این معنا که پدر در رأس این هرم قرار داشت و مادر و فرزندان در رده‌های بعدی قرار می‌گرفتند. این ساختار، امکان گفت‌وگو را از خانواده می‌گرفت و باعث می‌شد پدر خانواده تصمیم‌گیرنده نهایی باشد. اما همراه با تغییرات فرهنگی در جامعه ایرانی و تغییر ارزش‌ها و هنجارها و آشنایی خانواده‌ها با ساختارهایی غیر از خانواده، شبکه‌های مجازی جای خالی «گفت‌وگو» در خانواده پُر کردند. وی می‌گوید: «از آنجا که خانواده اصل است و هر فرد در این نهاد نقشی ایفا می‌کند حفظ آن نیز اهمیت دارد و باید کاری کرد که این نهاد محمل گفت‌وگو بین اعضا باشد. اگر این جایگاه کارکرد خود را ازدست بدهد نمی‌توان انتظار داشت که انسان‌هایی اهل گفت‌وگو تربیت شوند. در خانواده ایرانی هرگونه‌ که باشد (سنتی، ترکیبی، مدرن و مدنی، پست مدرن و…) شکل و شمایل گفت‌وگو با هم فرق می‌کند. اعضای خانواده‌های مدنی و مدرن که حدود ۲۱درصد از جامعه ما را تشکیل می‌دهند بیشترین گفت‌وگو را با هم دارند. وقتی مسئله‌ای پیش می‌آید آنها با هم صحبت و سعی می‌کنند برای مسائل راه‌حل پیدا کنند. از آنجا که درصد این‌گونه خانواده‌ها کم است خروجی خانواده‌ها در ایران که باید تولید‌کننده اندیشه‌های پویا و مستدل باشند بسیار کم است».

از ‌نظر شکربیگی همان ۳۰ دقیقه‌ای که در تحقیقات مختلف به آن اشاره شده برآمده از گفت‌وگو در خانواده‌های مدرن است. وی می‌گوید: «در این خانواده‌ها اعضا تلاش می‌کنند با گفت‌وگو بر مشارکت در خانواده اضافه کنند. متاسفانه فقدان گفت‌وگو در خانواده ایرانی باعث شده که خانواده نتواند انسان خردورز تربیت کند. در نتیجه شما می‌بینید که درباره مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عموما دیدگاهی عامیانه و سطحی در جامعه شکل می‌گیرد؛ در واقع نبود گفت‌وگو در خانواده و ناتوانی خانواده‌ها در تربیت فرزندانی اندیشه‌ورز مشکلات زیادی را در جامعه ایجاد می‌کند. اگر خانواده‌ نتواند انسان‌های برانگیخته، مستقل و خردورز تربیت کند نمی‌توان از آحاد جامعه انتظار داشت درباره مسائل مختلف پرسشگر باشند. اگر در جامعه‌ای استبداد حاکم باشد افراد نمی‌توانند حق خود را در آن چارچوب بگیرند، به‌عبارت دیگر جامعه در قالب کلیشه‌های از پیش تعریف‌شده‌ای حرکت می‌‌کند. چنین جامعه‌ای اصلا پرسشگر و پویا نیست و افراد هر آنچه را که هست به تمامی قبول می‌کنند و اصلا به‌دنبال تغییر آن نیستند. تنها اندیشه خردورز است که به‌دنبال ۳مولفه اصلی آزادی، استقلال و عدالت است و به حقوق شهروندی احترام می‌گذارد؛ درحالی‌که انسانی که در قالب جبری تربیت شده باشد نمی‌تواند پویایی را به محیط فرهنگی و خانوادگی خود بدهد. پویایی هر جامعه منوط به‌وجود گفت‌وگوی سازنده در خانواده‌هاست.

منبع: روزنامه همشهری

آدرس کوتاه این مطلب:

همچنین ببینید

به دنبال حواس‌پرتی می‌گردم – فردین علیخواه

به دنبال حواس‌پرتی می‌گردم – فردین علیخواه گریز(escapism) یکی از مفاهیم مطالعات فرهنگی است و …

Call Now Button

آژانس دیجیتال مارکتینگ لوبیا